یا حق

و خــدایــی که در این نزدیکیســـت

یا حق

  • خانه
  • تماس  
  • ورود 

دوست

آن پیک نامور که رسید از دیار دوست

آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست

خوش می‌دهد نشان جلال و جمال یار

خوش می‌کند حکایت عز و وقار دوست

دل دادمش به مژده و خجلت همی‌برم

زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست

شکر خدا که از مدد بخت کارساز

بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست

سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار

در گردشند بر حسب اختیار دوست

گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند

ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست

کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح

زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست

ماییم و آستانه عشق و سر نیاز

تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست

دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک

منت خدای را که نیم شرمسار دوست


با علائم راهنمایی و رانندگی قرآن آشنا شوید

29 شهریور 1393 توسط حسين زاده

چراغ روشن راه همان قرآن و اهل‌بیت است که حبل‌الله و ریسمان الهی است. چراغ هایی که در این کوره راه دنیا، راهتان را روشن می‌کنند.(واعتصموا بحل‌الله جمیعاً ولاتفرقوا) آنان که خدا و آیات او را فراموش کردند و از فرامین ائمه معصومین اطاعت نمی‌کنند چراغشان مداوماً روشن نیست. نور کم و کم‌سویی که گاهی روشن می‌شود و گاهی همه‌جا را تاریک می‌کند. نه می‌توانند حرکت کنند و نه به مقصد برسند.


در جاده‌ای سرسبز با کوه های زیبا و استوار در حال حرکت هستید. بدون توجه به علائم رانندگی ناگهان وارد خروجی چپ می‌شوید و از مسیر منحرف می‌گردید. ساعت ها و ساعت ها جاده را طی می‌کنید و گاهی اوقات راه بازگشتی به مسیر اولیه پیدا نمی‌کنید.

گمگشته و حیران و مضطرب، تشنه و گرسنه در میان بی‌راهه‌ها سرگردان می‌مانید. چه حال و حسی به شما دست می‌دهد ؟ اولین کاری که به ذهنتان می‌رسد چیست؟ صد در صد دنبال راه اصلی می‌گردید.

یک لحظه من غافل شدم صدسال راهم دور شد


زندگی مسیر هموار و جاده‌ای است که همه بدون چون و چرا باید آن را درست و زیبا طی کنند و انسان مسافری است که لقاء خداوند مقصد اصلی اوست.

یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

اى انسان حقا كه تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد(انشقاق /6)

«راه اصلی همان صراط المستقیم است. اهدنا الصراط المستقیم. راهی که روزانه، بارها و بارها در نمازمان از خدا می‌خواهیم آن را به ما نشان دهد و دست ما را بگیرد و هدایتمان کند.»


گردش به چپ ممنوع

پرستش غیر خدا، تبعیت از هوای نفس، گناهان و معاصی، گردش به چپ و مسیرهای انحرافی است که ما را از راه اصلی دور می‌کند. خط مستقیم حتی در هندسه هم کوتاهترین راه رسیدن به مقصد است.

مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِ

گرد آورید و به سوى راه جهنم رهبریشان كنید (23/صافات )

هر راهی که به غیر خدا می‌رسد مسیر انحرافی است. بسیاری فکر می‌کنند که از طریق کسب حرام، نزول خواری، رشوه، کم‌فروشی می‌توانند راحتی دنیا را بخرند. عده‌ای با انواع و اقسام حرام، گناه و نافرمانی می‌خواهند به آسایش دنیا برسند غافل از اینکه هم آسایش و هم‌آرامش را با هم از دست می‌دهند. دنیا و آخرتشان را می‌فروشند و خسرالدنیا و الاخره می‌شوند.

راه اصلی همان صراط المستقیم است. اهدنا الصراط المستقیم. راهی که روزانه، بارها و بارها در نمازمان از خدا می‌خواهیم آن را به ما نشان دهد و دست ما را بگیرد و هدایتمان کند


راه بسته است

مشخصه اصلی مسیر انحرافی اینست که رشد و کمال ندارد. همیشه انسانهای مۆمن و موفق کسانی هستند که در کمال ناباوری به مقامات عالی انسانی، دنیایی و اخروی می‌رسند. اما عده‌ای از افراد کسانی هستند که شاید پولدار باشند، مدرک بالا داشته باشند اما مطمئن باشید با حرام و معصیت و نافرمانی خدای بزرگ عالم هیچ خیر و برکتی در کار و زندگیشان نمی‌بینند.


دور زدن ممنوع

دنیا تنها جایی است که وقتی عمر گذشت دیگر بدست نمی‌آید وقتی یک عمر در حرام و گناه طی شد دیگر براحتی و سادگی قابل جبران نیست پس بدانید که اینجا دور زدن ممنوع است. قرآن به ظرافت داستان کسانی را بیان می‌کند که در هنگام مرگ، آرزو می‌کنند، یک بار دیگر به دنیا باز گردند. اما این امر محال است و فرصت بازگشتنی برای آنان نیست.


با وسیله سالم حرکت کنید

جاده لغزنده است، برف سنگینی باریده و شما نیاز دارید ماشینتان را ایمن نمایند. یک مسافر برای اینکه سالم و سلامت به مقصد برسد نیاز دارد وسیله نقلیه سالمی داشته باشد.

خداوند در قرآن تشبیهی زیبا بکار برده است. آیا کسی که سالم و ایستاده راه می‌رود بهتر است یا کسی که سینه‌خیز با صورت روی زمین می‌خزد.

أَفَمَن یَمْشِی مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ

پس آیا آن كس كه نگونسار راه مى‏پیماید هدایت‏یافته تر است ‏یا آن كس كه ایستاده بر راه راست مى‏رود. (ملک/22)

آنان که به ‌واسطه گناهان روحشان را صدمه می‌زنند مانند اینست که دست و پای خود را قطع کرده و سینه‌خیز می‌خزند.


کدام بهتر ،سریع‌تر و راحتر به مقصد می‌رسد

گروهی به ‌واسطه گناهان مانند خزندگان مسیر دنیا را طی می‌کنند. گروهی مانند چهارپایان می‌روند. تنها گروه اندکی مانند انسانهای سالم این مسیر را می‌پیمایند.

َواللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.

و خداست كه هر جنبنده‏اى را [ابتدا] از آبى آفرید پس پاره‏اى از آنها بر روى شكم راه مى‏روند و پاره‏اى از آنها بر روى دو پا و بعضى از آنها بر روى چهار [پا] راه مى‏روند خدا هر چه بخواهد مى‏آفریند در حقیقت‏خدا بر هر چیزى تواناست. (نور/45)

آنان که به‌واسطه گناهان روحشان را صدمه می‌زنند مانند اینست که دست و پای خود را قطع کرده و سینه‌خیز می‌خزند


با دنده سنگین حرکت کنید

بعضی مسیرها خطرناک است نیاز دارید احتیاط بیشتری داشته باشید. شیطان در کمین شماست، باید اخلاص خود را زیاد کنید، فقط در این صورت این دشمن قسم خورده به شما دسترسی ندارد.

«خطر ریزش کوه/ از سرعت خود بکاهید.»

وَاقْصِدْفِیمَشْیك (لقمان/19)

(پسرم!) در راه ‌رفتن،اعتدال را رعایت کن؛

سرعت غیرمجاز عمر را کم می‌کند، حرکت و سرعت مجاز، همان اعتدال و میانه‌روی و صراط‌ المستقیم است. اما افراط و تفریط سرعت غیرمجاز می‌باشد.



اسراف و زیاده‌روی، کم‌خوری و پرخوری، کم‌گویی و پرگویی، پرکاری و تنبلی و سستی همه و همه سرعت های غیرمجاز زندگی است. پس از سرعت خود بکاهید و آنان را به سرعت مطمئنه که همان میانه‌روی اعتدال است برسانید.


چراغتان را روشن کنید

شب تاریک است و وسعت دید بسیار کم. نیاز به روشنایی دارید تا راه و مسیرتان را روشن کند وگرنه از مسیرتان منحرف می‌شوید. گاهی اوقات در انتخاب راه، تصمیم‌گیریهای مهم، دورتر را نمی‌بینید برای آینده‌نگری، به روشنایی و نور راه نیاز دارید. با بهره‌گیری از چراغها جاده نورانی می‌شود.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُۆْتِكُمْ كِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَیَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ(حدید/28)

اى كسانى كه ایمان آورده‏اید از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا از رحمت‏ خویش شما را دو بهره عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه به [بركت] آن راه سپرید و بر شما ببخشاید و خدا آمرزنده مهربان است.

نزدیك است كه برق چشمانشان را برباید هر گاه كه بر آنان روشنى بخشد در آن گام زنند و چون راهشان را تاریك كند [بر جاى خود] بایستند و اگر خدا مى‏خواست‏شنوایى و بینایى‏شان را برمى‏گرفت كه خدا بر همه چیز تواناست


چراغ روشن راه همان قرآن و اهل‌بیت است که حبل‌الله و ریسمان الهی است. چراغهایی که در این کوره راه دنیا، راهتان را روشن می‌کنند. (واعتصموا بحل‌الله جمیعاً ولاتفرقوا) آنان که خدا و آیات او را فراموش کردند و از فرامین ائمه معصومین اطاعت نمی‌کنند چراغشان مداوماً روشن نیست. نور کم و کم‌سویی که گاهی روشن می‌شود و گاهی همه‌جا را تاریک می‌کند. نه می‌توانند حرکت کنند و نه به مقصد برسند.

نزدیك است كه برق چشمانشان را برباید هر گاه كه بر آنان روشنى بخشد در آن گام زنند و چون راهشان را تاریك كند [بر جاى خود] بایستند و اگر خدا مى‏خواست ‏شنوایى و بینایى‏شان را برمى‏گرفت كه خدا بر همه چیز تواناست.(بقره/20)

همه این مسافرهایی که در روزهای سال به سفر می‌روند، به مقصد نمی‌رسند. گاهی بین راه بخاطر عدم رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی تصادف کرده و دار فانی را وداع می‌گویند. هدف همه‌ی آنها مقصد بود اما بی‌توجهی به قوانین اصلی آنان را در نیمه راه گذاشت.

مسافران دنیا هم همینطورند. همه به مقصد نمی‌رسند. مقصد اصلی لقاءالله است، عده‌ای جوانی و عمر خود را می‌بازند و خسران زده از دنیا می‌روند عده‌ای می‌خواهند دور بزنند اما به تابلو دور زدن ممنوع می‌رسند. عده‌ای به بن‌بست می‌رسند.

از خدا می‌خواهیم که وقتی راهی را نشانمان داد و مسیر را رفتیم نیمه راه ما را رها نکند و ما را به مقصد اصلی که همان رضایت الهی و لقاء الله است برساند.

«فلسفه اصلی این دعا همین است که خدایا ما را لحظه‌ای به خودمان وامگذار.» زیرا یک لحظه غفلت از جاده اصلی گاهی اوفات ما را تا سر حد نیستی و نابودی می‌کشاند. رب لا تکلنی نفسی طرفه عبنا

مریم خندابی


بخش قرآن تبیان


منابع :

تفسیر نمونه - آیة الله مکارم شیرازی

تفسیر نور -آقای قرائتی

 نظر دهید »

عشق به خدا و قرآن و نماز

29 شهریور 1393 توسط حسين زاده

پیش از آن که راه و رسم عاشقى را بیان کنیم. لازم است عشق را تعریف نماییم و ویژگی هاى «عاشق حقیقی» را بشناسیم.
اگر چه واژة عشق در معارف اسلامى با همین لفظ و حروف (ع. ش. ق ) کاربرد زیادى ندارد و ما به بیش از سه مورد دست نیافتیم.
یک مورد براى عبادت به کار رفته است. مرحوم کلینى (ره) در اصول کافی از امام صادق (ع) نقل مى کند : «أفضل الناس من عشق العبادة و عانقها؛(1) برترین مردم کسى است که به عبادت عشق بورزد و ملازم آن باشد».
مورد دیگر براى جناب سلمان فارسى (ره) مشاهده مى‌شودکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «بهشت بیشتر به سلمان عشق مى ورزد تا سلمان به بهشت».(2)
مورد سوم حدیثى است از امیرالمؤمنین (ع) به نقل از امام باقر(ع) در مورد اباعبدالله الحسین (ع) و شهداى کربلا. روایت چنین است: علی(ع) با مردم کوفه عازم صفین بودند، نزدیک کربلا که رسیدند، حضرت از یاران خودش جلو افتاد. وقتى به مکانی به نام «مقدخان» رسیدند، چند بار آن جا را دور زد و طواف کرد و فرمود: این جا مکانى است که دویست پیامبر خدا(ص) و دویست نفر از اولاد پیامبران را به ناحق کشته اند که همة آنان جزو شهدا هستند، سپس به واقعة عاشورا اشاره کرد و فرمود: اینجا، استراحتگاه اسب‌ها و مرکب هاى شهیدان عاشقى است که به خاک و خون کشیده مى شوند [ و عشق آنان به عالى ترین درجة ممکن رسیده است، به گونه اى که ] نه احدى از پیشینیان بر آنان سبقیت جسته، و نه کسى از آیندگان به گرد آنان مى‌رسد».(3)
در منابع شیعى شاید نتوان مورد دیگرى پیدا کرد که این واژه به کار رفته باشد.
اما بحث بر سر لفظ عشق نیست، بلکه مفهوم و معناى حقیقى عشق مورد نظر است که این مفهوم با عبارات مختلف و الفاظى مانند حبّ و محبّت بیان شده است، مثلاً جمله اى که حضرت سیدالشهدا و سالار عشاق در دعاى عرفه بیان مى دارد و به معشوق خویش چنین مى گوید: «خدایا! همین افتخار مرا بس است که بندة کوى تو باشم».
مفهوم عشق و عاشقی:
عشق جذبه اى است از نوع محبّت و مافوق محبّت. مجمع البحرین مى نویسد: «عشق محبتى است که از حد تجاوز کند و انسان را از حال عادى خارج نماید. پس هر محبتی ملازم عشق نیست اما هر عشقى با محبت همراه است. انواع محبت‌ها در انسان وجود دارد، امّا همة آن‌ها در مرتبة عشق نیستند. دو دوست نسبت به یکدیگر محبت دارند. مرید نسبت به مراد و مرشد خویش محبت دارد اما عشق محبتى دیگر است.
عشق که فعل ماضى آن «عشق» است، در اصل از «عَشَقه » که نام گیاهى است که در فارسى به آن پیچک مى گویند، گرفته شده است. این گیاه به هر چیزى برسد، دور آن مى پیچد و به تدریج آن را در احاطة خود مى گیرد. وقتى حبّ اشتداد پیدا کند و همانند پیچک جان و روح انسان را به تسخیر خویش در آورد، آن را «عشق» مى­نامند.
جالینوس حکیم مى گوید. «در مغز انسان سه جایگاه ویژه قرار دارد: یکى مخزن تخیّل است. دومى جایگاه فکر و سومى ظرف ذکر و یادآورى است.»
عاشق به کسى گویند که لحظه اى خیال و فکر و ذکرش از معشوق جدا نباشد. عشق و محبّت و هجران معشوق آن چنان قلب و جان و روح عاشق را مسخّر نموده که آب و خواب و غذا را از او گرفته و او به چیزى جز معشوق نمى اندیشد و کسى جز او را نمى بینند. هر کس چنین نیست، عاشق نیست.(4)
عشق قهّار است و من مقهور عشق چون قمر روشن شدم از نور عشق
بنابراین تا انسان از خود پرستی، نفس پرستى و بت پرستى کهن و مدرن رها نشود و در منزل «عبودیت و بندگی» سکنى نگزیند، عشق را نمى فهمد و عاشق نگشته است.
چگونه مى توان عاشق خدا شد؟
1- بندگی:
امام سجاد (ع) مى فرماید: «العبودیة جوهرة کنهها ربوبیة؛ (5) بندگى گوهرى است که باطنش خدایى و خداوندگاری است».
چرا در تشهد نماز ابتدا شهادت به عبودیت خاتم الانبیا مى دهیم، سپس رسالت او را گواهى مى کنیم؟ چون شرف آن نبى مکرّم، در بندگى او بود نه در رسالت او.
آیا نخوانده‌اى آیه قرآن را که شیطان در مقابل بندة خدا اظهار عجز و ناتوانی مى کند؟ دشمن قسم خوردة انسان گفت: «به عزّتت سوگند! که تمام انسان‌ها را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان مخلصت»؛ آنانى که دل از غیر بریدند و براى تو خالص شدند. مخلص آن بندة عاشقى است که هر دو عالم را یک باره از دل برون کرده تا غیر او را نبیند و محبت هیچ چیزى حتى بهشت در دل او نباشد.
کسى که عبد خدا گشت و مشمول خطاب یا عبادى قرار گرفت، بندة شیطان و انسان یا هواى نفس نمى شود. پس جادة عشاقی، جادة عبودیت و بندگى است. راه و رسم بندگى آموز تا عاشق شوی. سیر و حرکت زمانى میسّر است که در اثر معرفت و آگاهى بیدارى دل حاصل گردد و چراغ ایمان در دل روشن شود. روغن چراغ ایمان، عمل صالح و ترک گناه است.
2- پیروی از پیامبر:
ایمان به خدا، و تنفر و بیزارى از فسق و کفر و گناه در نهاد هر انسانى بالفطره وجود دارد. وقتى از درون سر برآورد و در عرصة عمل صالح تجلّى پیدا کرد، گل عشق که علامت کمال و رشد یافتگى است، شکوفه مى­زند.عاشق مهجور، چشم به راه پیام معشوق است و به هر چیزى که به معشوق تعلق دارد یا نماینده و پیام رسان او است، عشق مى ورزد. قرآن کریم مى فرماید:
«اى پیامبر! به مردم بگو: اگر خدا را دوست مى دارید( و به او عشق مى ورزید)، از من پیروی کنید، تا خدا هم شما را دوست داشته باشد و لغزش هاى گذشتة شما را ببخشد که خداوند آمرزنده و مهربان است».(6) آرى عشاق خدا، مطیع رهبران الهى هستند.
عاشق خدا نباید انتظار داشته باشد که رهبر الهى از آنان اطاعت کند و دستور بگیرد و یا با تحمیل افکار خود براى رسیدن به مقاصد و اهداف مادى به او فشار بیاورد که این کار به زیان مردم است، چنان که مى فرماید: «بدانید رسول خدا میان شما است. هر گاه در بسیارى از امور از شما پیروى کند، به مشقت خواهید افتاد، ولى خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل هایتان زینت بخشیده و کفر و فسق و گناه را منفور شما قرار داده است. رشد یافته و هدایت شده کسانى هستند که واجد این صفات باشند».(7)
انسان هنگامى مى تواند به اوج ایمان برسد که نیرومند ترین علاقة او یعنى عشق به خویشتن را تحت الشعاع عشق به ذات خدا و نمایندگان او قرار دهد. پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: « سوگند به کسى که جانم در دست او است! هیچ یک از شما به حقیقت ایمان نمى رسد مگر زمانى که من نزد او محبوب تر از خودش و مالش و فرزندش و تمام مردم باشم».(8)
نکتة ظریفى در آیة مذکور که شایسته است در آن دقت شود، این است که همة جمله هاى قبل به صورت خطاب است اما جملة پایانى آیه (اولئک هم الراشدون) به صورت غایب است. تفاوت تعبیر ظاهراً براى این است که نشان دهد: حکم «عاشق خدا، مطیع رهبر است» اختصاص به یاران پیامبر(ص) ندارد، بلکه یک قانون عمومى است.
یکى ازعلایم رشد یافتگى در هر زمانى این است که صفاتى فطرت خویش را با عشق به ایمان، تنفر از کفر و فسق و عصیان و اطاعت و پیروى کامل از رهبرى حفظ کند.(9)
3- تهجد:
عشق وصال بى سحر خیزى نمى شود.
عشق وصال دارى و شب تا صبح سر بر بستر ناز خوابت آید؟ زهى خیال باطل ! نشنیده اى که با کلیمش موسى (ع) فرمود: دروغ مى گوید کسى که گمان برد خدا را دوست دارد، ولى چون تاریکى شب در آید، خواب را بر حضورم ترجیح دهد».(10)
4-خود شناسی:
عشق یک میل درونى است که براى ظهور و فعلیت یافتن، مانند همة امیال درونى نیازمند فضایى مناسب است تا پرورش یابد و شکوفه و گل دهد.
اگر چه عشق ریشه در آفرینش انسان دارد لیکن تجلى و ظهور آن وابسته به میزان شناختى است که عاشق از کمال معشوق دارد. پس شدت عشق و زیاد و کم شدن شعلة آتش درون سوز عشاق به دو عامل بستگى دارد:
1‌‌میزان کمال که در معشوق نهفته است و جلوه هایى که از آن بروز مى کند.
2‌‌ظرفیت فکرى عاشق و میزان شناختى که از معشوق و تجلیّات او دارد.
بنابراین نخستین گام در شعله ور شدن، آتش عشق، داشتن شناخت درست از کمال و جلوه هاى معشوق است. تحصیل شناخت خدا، براى اکثر افراد بدون خودشناسى و شناخت تجلیات خدا میسر نیست.
از این رو خود آگاهى و خود شناسى برترین شناخت‌ها دانسته شده است.
علی(ع) مى فرماید: «افضل المعرفة، معرفة الانسان نفسه؛(11) برترین آگاهى ومعرفت آن است که انسان نفس خود را بشناسد».علامت این که انسان خود آگاه گشته و خود را شناخته است، خدا شناسی او است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اعرفکم بنفسه، اعرفکم بربّه؛(12) داناترین شما در خودشناسی، خداشناس ترین شما است».
تو که از نفس خود زبون باشى عارف کردگار چون باشی؟!
اى شده در نهاد خود عاجز کى شناسى خداى را؟ هرگز!
5- ترک گناه:
انسانى که مى‏خواهد عاشق خدا شود، باید براى خود بنایى محکم بسازد و این بنا از اجزایى تشکیل مى‏شود که عبارت است از: خودشناسى، تحکیم مبانى اعتقادى، مطالعه در مبدأ و معاد، پرهیز کامل از گناهان، توبه بعد از هر گناه، اطاعت از بارى تعالى، انجام واجب و ترک محرم مانند:غیبت، دروغ، تهمت، بدزبانى، کینه و دیگر گناهان کبیره. این‏ها مصالحى هستند که اگر در کنار یکدیگر قرار گیرند، به دژ محکمى تبدیل مى‏شوند که جز عشق نامى ندارد و صاحبش میزبان معشوقى به نام خدا که خالق هستى است، خواهد شد. امام صادق (ع) فرمود: «قلب حرم خدا است. در حرم خدا غیر خدا را ساکن نکنید».(13)
پس قلب مأمن و مأواى عشق است که نباید در آن حرامى وارد شود. حرامى در این تفسیر گناه است، آن هم نه گناه عبورى که انسان به دلیل نسیان وجایز الخطا بودن، آن را انجام مى‏دهد، بلکه گناهى که براى سکونت آمده است.
پس عشق خیال نیست، آتشى است که در دل شعله ور مى‏گردد، تا چیزى محبوب و معشوق انسان شود. وقتى چیزى محبوب مى‏شود که از تمام حصارهاى غیر پرستى (دنیا و متعلقات آن) بیرون آید تا جمال محبوبش مکشوف شود. دل جاى دو محبوب نیست، نمى‏توان هم خدا را دوست داشت و هم خرما را!
انسان وقتى مى‏تواند عاشق خدا شود که از حصار خود پرستى و دنیا پرستى بیرون آید، جاذبه‏هاى دنیا آن قدر زیاد
است که گاهى از حد شمارش خارج مى‏شود، ولى همه آن‏ها به یک حصار بسته است و آن چیزى جز تعلق نیست و اگر این جذبه فروکش کرد، جذبه اصلى نمایان مى‏شود.
پی‌نوشت‌ها:
1. محمد باقر مجلسى، بحار، ج 70، ص 253.
2. همان، ج 22، ص 341.
3. همان، ج 41، ص 295.
4. مجمع البحرین و مادة عشق.
5. مصباح الشریعه، ص7.
6. آل عمران (3) آیه 31.
7. حجرات (49) آیه 7.
8. جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، ج 17، ص 203.
9. همان.
10. همان، آداب و مراحل سلوک الهی، ج 1 (تخلّى )، ص 143، استاد کریم محمود حقیقی.
11. محمد رضا مهدوى کنی،‌ نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى، ص 54 به نقل از فهرست غرر، ص 387، شمارة‌.
12. همان.
13. بحار الانوار، ج 67، ص 25، حدیث 27.

askdin.com

 نظر دهید »

جزوه صرف 1 استاد نوری جلسه ی اول

29 شهریور 1393 توسط حسين زاده

جزوه صرف 1

استاد نوری

جلسه ی اول


حوزه کریمه اهل بیت س

نمایش فایل های پیوست:

  • sarf 1 j1.zip (14 کیلوبایت)
 نظر دهید »

تواضع

26 شهریور 1393 توسط حسين زاده

 نظر دهید »

محدود کردن

25 شهریور 1393 توسط حسين زاده

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یا حق

با نام و یاد خدا سعی دارم مطالبی که میتونه آموزنده باشه رو در این وبلاگ قرار بدم با آرزوی توفیق برای همه
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخبار
  • پیوندهای وبلاگ
  • سخنان آموزنده
  • روز نوشت
  • حوزه
  • داستان های عبرت‌ آموز
  • جزوات اساتید
    • ادبیات فارسی 1
    • فرهنگی
    • صرف 1

پست های مرتبط

  • عشق به خدا و قرآن و نماز
  • جزوه صرف 1 استاد نوری جلسه ی اول
  • تواضع
  • محدود کردن

همراه با قرآن

آیه قرآن تصادفی

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

عکس روز

افراد موفق

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • تماس